سلام ،این بار هم یه داستان دیگه براتون تهیه کردم،امیدوارم خوشتون بیاد...
نظر یادتون نره...
شق القمر
قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت!وهرگاه نشانه و معجزه ای را ببینند روی گردانده،میگویند:«این سحری مستمر است!»آن ها(آیات خدا را)تکذیب کردند و از هوای نفس شان پیروی نمودند؛ و هر امری قرارگاهی دارد!
«قمر/آیات3_1»
شبی از مشرکان مکّه جمع شدند خدمت رسول خدا(ص) و به پیامبر گفتند اگر راست میگویی که پیامبر خدایی ماه را برای ما بشکاف و دو نصف کن،سپس پیامبر(ص) به آن ها فرمود: اگر من ماه را دو نیم کنم شما ایمان می آورید؟ گفتند آری و آن شب چهاردهم ماه بود، سپس رسول خدا(ص) از پروردگار درخواست کرد که آن چه آن ها میخواهند عطا فرماید،در این هنگام ماه شکافته شد و دو نیمه گردید.
ابن مسعود یکی از اصحاب پیامبر این جریان را این گونه تعریف میکند:ماه در عهد و زمان پیامبر خدا(ص) شکافته شد و به دو پاره منقسم گردید،رسول خدا(ص) به ما فرمود: گواهی دهید و در ادامه ابن مسعود میگوید:قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست کوه حرا را میان دو نیمه ماه دیدم.
در این هنگام عده ای از مردم(که در رأس آن ها ابوجهل بود) پس از دیدن این معجزه بزرگ گفتند: محمد ما را سحر کرد،در آن هنگام مردی گفت: اگر شما را سحر کرد پس همه مردم را که سحر نکرد.
حتی جمعی از متعصبان لجوج بعد از دیدن این معجزه بزرگ گفتند:ما قبول نخواهیم کرد مگر این که کاروان های و یمن فرا رسند و از آن ها سوال کنیم:آیا آن ها در مسیر خود چنین چیزی را دیده اند،اما هنگامی که مسافران گفتند دیده ایم باز ایمان نیاوردند!